امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

امیر حسین گل پسر مامان و بابا

بدون عنوان

1392/6/12 8:49
نویسنده : مامانی
270 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته های مامان.

یک هفته به پایان ماه رمضون مونده بود و بابایی اصرار داشت که آخر هفته رو بخاطر چهلم عموی بابا بریم  تبریز و مامان طبق معمول مخالف به دو دلیل یکی اینکه اصلا تبریز دوست نداره و دوم اینکه ماه رمضون بود و اصلا راضی نبود روزه هاش رو قضا کنه خلاصه با اصرار زیاد بابایی مامان کوتاه اومد و چهارشنبه ٩ مرداد بعد از ساعت کاری حدودا ساعت ٤ به سمت تبریز راه افتادیم .

 

همه چیز خوب بود و مسیر خلوت ساعت حدود ٩ تو یه پارکینگ کنار اتوبان واستادیم و مامان افطار کرد نیم ساعت بعد راه افتادیم و خوشحال بودیم که خیلی زود یعنی ٧ و نیم ساعته داریم میرسیم تبریز هوا کاملا تاریک شده بود و اتوبان مزخرف زنجان و تبریز کوچکترین روشنایی نداشت که یهو با یک صدای وحشتناک برخورد به خودمون اومدیم .

 

خوشبختانه بعد از بدنیا آمدن سارینا مامان و سارینا و امیرحسین صندلی عقب میشینند،سارینا بغل مامان مشغول شیر خوردن بود و امیرحسین هم نشسته بود که در اثر برخورد به سمت جلوی  پرت میشه ولی خوشبختانه بین صندلی و در گیر میکنه و جلو تر نمیره . همه گیج و مبهوت بودیم و نمی دونستیم چه اتفاقی افتاده امیر حسین ترسیده بود و با اون حالت شیرین بچگانه و بغض میگفت آخه بابا این چه وضع رانندگیه ماشینمون رو داغون کردی

 

بقیه اش رو تو پست بعدی تعریف میکنم .

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)