امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

امیر حسین گل پسر مامان و بابا

هجده ماهگی

  سلام عزیزم . امروز وارد ١٨ ماهگی شدی . دیگه داری واسه خودت مرد میشی .هجده ماه از اولین روزی که پای قشنگت رو تو خانه ما گذاشتی میگذره چقدر خوب کردی که از فرشته های مهربون دل کندی و آمدی فرشته خونه ما شدی . امروز با مامان جون رفتی و واکسن ١٨ ماهگیت رو زدی و اینطور که مامان جون تعریف کرد پسر خوبی بودی و زیاد گریه نکردی   ساعت ده هم که زنگ زدم حالت رو بپرسم ناز و آروم خوابیده بودی . دلم میخواد برات بنویسم که الان چکارهایی میکنی . بعدا میام و عکسهای ١٨ ماهگیت رو میذارم. پسرم نازم ! حسابی حرف گوش کن و آقا شدی فقط یکم زود رنج و قهر قهری هم شدی دائما سر مسائل کوچولو قهر میکنی راهت رو میگری میری و گریه می...
1 تير 1390

مسابقه خواب فرشته ها

مسابقه خواب فرشته ها برگزار شد ولی من نتونستم عکی از عشقمون بذارم بااینکه تولبار جدید رو دانلود کردم از اکسپلورر ٨ استفاد میکنم بازم آیکون درج عکس وبلاگ امیرحسین کار نمیکنه . البته مهم نیست همین که من و بابایی از خوابیدنت لذت میبریم و از نظر ما خواب تو قشنگ ترین خواب دنیاست خودش نشانه برنده بودن  و این خوش کافیه برای من .
25 خرداد 1390

بدون عنوان

سلام پسر گلم . امیر حسین نازنینم خیلی حرف دارم که برات بنویسم ولی یکم ناراحتم یعنی دارم غصه میخورم......... میدونی چیه آخه ورژن اینترنت اکسپلورر سیستم شرکت خیلی پایین و من نمی تونم عکس های قشنگت رو بذارم اینکه خیلی طول کشید تا برات پست جدید بذارم همین مسئله بود دنبال راه حلی بوم ولی پیدا نکردم گریههههههه اما مامانی ناامید نمیشه عزیزم سعی میکنم یک کاری بکنم امیدورام تو هم مثل مامانی بشی و هیچ وقت در مقابل مشکلات ناامید نشی پس تا اون موقع که بتونم عکس بذارم فقط برات می نویسم . دوست دارم فرشته نازم ...
3 خرداد 1390

بدون عنوان

سلام . خیلی دیر کردم نوشتن مطالب خیلی واسم سخته ولی دوست دارم این ویلاگ رو ادامه بدم دلم میخواهد وقتی پسرم بزرگ شد این مطالب رو بخونه و بدونه که چیکارکرده چه شکلی بوده و از کجا به کجا رسیده فکر کنم خوشش بیاد ولی خوب یکم دارم سهل انگاری میکنم امیدوارم خدا کمکم کنه . ان شاا...
12 ارديبهشت 1390

سفرهای امیر حسین جیگر

دلبندم امروز میخوام از سفرهای شش ماه اول زندگیت بنویسم پسر گلم خیلی خوش سفر بودی و ما تو این شش ماه به پنج شهر ایران سفر کردیم.آخه مامانی من بعد از شش ماه باید می رفتم سر کار و این مدت مرخصی بهترین فرصت برای سفر بود . البته اینم بگم که که اونا بهترین سفرهایی بودن که رفتیم چون اون موقع تو فقط شیر مامانی رو میخوردی و کمتر اذیت میشدی . ۱- یک ماه و بیست و دو روزت بود که رفتیم تبریز. ۲-  سه ماه و بیست و چهار روزه بودی که رفتیم شیراز و تو برگشت یک روز موندیم اصفهان . ۳-چهار ماه و سه روزه بودی که رفتیم شمال . ۴- پنج ماه و نه روزه بودی رفتیم مشهد . ۵- شش ماهگی رفتیم قم و جمکران . البته هر کدوم از این سفرها ماجراهایی دارند که الان د...
10 اسفند 1389

اولین روز آمدن فرشته

نفس مامان و بابا شما اول دیماه ۱۳۸۸ روز سه شنبه اولین روز سرد زمستانی ساعت ۲:۴۵ در بیمارستان پیامبران تهران به روش سزارین و به کمک دکتر خان آحمدی به دنیا آمدی . وزن :۲۸۰۰ کیلو قد:۴۶ سانت یک فرشته ناز و کوچولو که اینقدر ریز بودی که حتی نمیشد بغلت کرد دقیقا مثل سیبی  که از وسط با بابایی نصف شده بودی. هرکس می دیدت می گفت مثل اینکه باباش کوچولو شده . نفسم ! هیچ وقت لحظه تولدت رو فراموش نمی کنم اینقدر خوشحال بودم که وقتی صدای گریه ات روشنیدم هیجان زده منتظر بودم که پرستار  تو رو بهم نشان بده از شوق دیدنت یادم رفت نگاه کنم که مبادا خدای نکرده مشکلی تو ظاهر یا اندامت  باشه واسه همین دوباره از پرستار خواستم که نشونت بده...
12 بهمن 1389

اولین کلام

این اولین وبلاگ که مامان امیر حسین برای ثبت خاطرات گل پسری بازکرده امیدوارم بتونه زیبا ترین لحظات بودن با پسری رو درست و دقیق ثبت کنه .
6 بهمن 1389